این روزها بحث پیرامون حضور هیات ایرانی در نیورک، و مکالمة «حسن روحانی» و «باراک اوباما»، داغ داغ است. از حواشی که بگذریم، در مورد حضور هیات ایرانی در سازمان ملل، در سی و پنج سال گذشته، واقعیت مشترکی وجود دارد: هرگاه روسای جمهور ایران به سازمان ملل رفته اند به چهرة اول، یا حداقل یکی از مهمترین چهره های خبرساز در این تجمع جهانی بدل شده اند. سئوال این است که چرا روسای جمهور ایران «همواره» در این رخداد بین المللی خبرساز می شوند؟
فی المثل چرا رئیس جمهور اتریش، «هاینس فیشر»،که از قضا در کشور خودش بسیار هم محبوب است، چهرة اول این رخداد جهانی نیست؟ ماجرا زمانی جالب تر می شود که بدانیم روسای جمهور ایران در نیویورک، دست به هیچ ماجراجویی هم نمی زنند و از قضا، جزء نظم پذیرترین روسای حاضر در اجلاس های سالیانه سازمان ملل هستند. آنها نه مانند کاسترو به جای پانزده دقیقه، پنج ساعت سخنرانی کرده و نه مانند معمر قذافی منشور سازمان ملل را پاره می کنند و نه مانند نتانیاهو، نقاشی هایشان را از پشت تریبون سازمان ملل نمایش می دهند! با این همه بسیار موردتوجه هستند. کافی است که به تعداد و کیفیت ملاقات های حسن روحانی و محمدجواد ظریف در همین سفر اخیر توجه کنید.
ظریف در صفحة فیس بوک خود نوشته است: «آخر سفر فهرست کامل ملاقات ها را تقدیم خواهم کرد. فکر نمی کنم کشور مهمی مانده باشد که با رییس جمهور یا وزیرش (یا هر دو) در این سفر ملاقات نشده باشد. آنهم به درخواست خودشان و بعضا با پیگیری شدید [تاکید از ماست]». به نظر نمی رسد که همة این روسای جمهور یا وزرا مثلاً دوستان قدیمی محمد جواد ظریف باشند که پس از سالهای غیبت و دوری او از نیویورک، دلتنگ وی شده باشند!
حقیقت چیز دیگری است. دلیل استقبال از هیات های ایران، تعلق شان به گفتمان انقلاب اسلامی است. آنها حامل پیام انقلاب اسلامی هستند، انقلابی که نظم موجود در جهان را به طور بنیادینی به چالش می کشد و نظامات حاکم بر جهان را ناعادلانه می داند. نه تنها نظم جاری را نمی پذیرد، بلکه «همواره» یک صورت جایگزین هم دارد. این گفتمان، روز به روز نوتر و برافروخته تر می شود و امکان ها و فضاهای جدیدی در اختیار حاملانش قرار می دهد.
محمد علی رجایی در روزهای داغ پس از انقلاب و اوایل جنگ به سازمان ملل رفت، وقتی که هنوز «نظم دوقطبی» بر جهان حاکم بود و امروز حسن روحانی از ایران، جزیرة ثبات خاورمیانة ناامن، به نیویورک می رود، در حالی که دیگر شوروی وجود خارجی ندارد و آمریکا در اولیّات سیاست خارجی اش دچار مشکل است. ثانیاً روسای جمهور ایران در سی و پنج سال گذشته، خودشان با یکدیگر اختلاف دیدگاه های زیادی داشته اند.
دولت ها با شعارهای متفاوتی در داخل بر سر کار آمده اند، اما در سطح جهانی، همواره حرفی جذاب برای شنوندگان «جهانی» داشته اند. «گفت وگوی تمدن ها»، «مدیریت جهانی» و «جهان بدون خشونت و افراطی گری»، هر سه یک آبشخور دارند و آن، انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ است.
روسای جمهور ایران عزیزند و فی المثل با روسای «جمهوری اتریش» و «جمهوری تاجیکستان»، متفاوت هستند. راز این متفاوت بودن، همانی است که در بیان «قاسم سلیمانی» آمده است: «احترام جهان به رئیسجمهور ایران، خضوع دشمن و این حرفهایی که میزنند به علت مقاومت و پایداری ملت ایران است و اگر فداکاری و حضور شما ملت نبود این اتفاق در تاریخ نمیافتاد». کلیدواژه همین است: «مقاومت و پایداری ملت ایران».
دو سال است که امریکا تلاش می کند تا دولت سوریه، متحد قدیمی ایران را ساقط کند و در این راه از همة توان منطقه ای و بین المللی، و نیز پتانسیل سیاسی و مالی- تسلیحاتی خود بهره برده است. حملة نظامی آمریکا و متحدانش به سوریه، درست در دقیقة نود، منتفی می شود نه لزوماً به خاطر حمایت سیاسی روسیه، بلکه عموماً به خاطر حضور میدانی ایران. این امر به کل خاورمیانه و مناطق پیرامونی ایران قابل تعمیم است.
پشتوانة «نرمش قهرمانانه»، «مقاومت جانانه» است. در نتیجة مقاومت جانانه، آمریکا پی برده که فشار و تهدید و تحریم کارساز نیست و اوباما از تریبون مجمع عمومی سازمان ملل به همة مخاطبان جهانی اش رسماً اعلام کرده که «آمریکا به دنبال تغییر حکومت در ایران نیست». سیاستی که در سی و پنج سال گذشته، سیاست رسمی ایالات متحده آمریکا بوده است.
این عزّت، مدیون امام و شهداست و بی تردید اکنون آیت الله سیدعلی حسینی خامنه ای، راهبرِ کاردانِ این مقاومت و پایداری است. این حقیقتی است که این روزها نباید فراموش شود. البته عده ای تجاهل می کنند، اما به رغم برخی بدبینی ها، به نظر نمی رسد که «حسن روحانی» و وزیر خارجه اش بخواهند از این حقیقت تغافل کنند!